-
زندگینامه شهدا
شهید حسین جعفری نجفآبادی
حسین جعفری نجفآبادی، فرزند عباس و خدیجه، در چهارم فروردین سال ۱۳۴۰ در نجفآباد یزد در یك خانواده مذهبی چشم به جهان گشود. مادرش، خدیجه یاوری، در مورد تولد او میگوید: «خواب دیدم كه سیدی…
بیشتر بخوانید » -
متفرقه
درد و دل شهید محسن حججی با شهید کاظمی
چند وقتی هست که از شما یادی نکرده بودیم، البته هر روز پایین بنر اردو اسمتون رو می دیدم اما فقط یک اسم اصلاََ انگار نه انگار که با اسم شما و بااسم مؤسسه آمدیم…
بیشتر بخوانید » -
خاطرات شهدا
مردم اگه با شهدا رفیق بشن، همه چی درست میشه.
شهید سید مجتبی علمدار نشست روی خاکریز گفت : مجید، امروز وظیفه من و تو اینه که این خاکریز رو گسترش بدیم و بیاریم توی شهرها! تیر و توپ و تفنگ دیگه تموم شد! ما…
بیشتر بخوانید » -
زندگینامه شهدا
شهید محمدعلی الله دادی
سردار محمدعلی اللهدادی سال ۱۳۴۱ در روستای پاریز از توابع شهرستان سیرجان به دنیا آمد. با شروع انقلاب وارد نهادهای انقلابی شد و در سال ۱۳۶۲ برای خدمت به مناطق محروم به شهرستان کهنوج رفت.در…
بیشتر بخوانید » -
خاطرات تفحص
زیارت دوم را هم بخوان
گفتم دقت کنید، مثل این که امروز قراره خبری بشه. یکی از بچه ها به شوخی گفت: «الله اکبر، لشکر ما هم می خواهد شهید بده، التماس دعا، شفاعت یادت نره و …» وسط میدان…
بیشتر بخوانید » -
خاطرات شهدا
پیش بینی شهادت شهید حسن رفیعی
حسن رفیعی از اعضای گردان امام علی علیه السلام بود. او دو روز پیش از آنکه به شهادت برسد، به من گفت: «من ظرف ۲۴ ساعت آینده شهید می شوم.» حالت روحی او از آن…
بیشتر بخوانید » -
خاطرات شهدا
عاشقانه های همسر شهید مدافع حرم جلیل خادمی
گفتگوی نوید شاهد فارس: شهید خادمی در تیر ماه ۱۳۵۶ در روستای امیرحاجیلو فسا دیده به جهان گشود . او را جلیل نامیدند تا باهمان معنای پر محتوای نامش عالی قدر و رفیع رشد کند.…
بیشتر بخوانید » -
متفرقه
هدیه به شهدای گمنام/شعر
شبی انگشترت را ترک کردیپلاک و سنگرت را ترک کردی تو رفتی و کبوتروار از این شعرقنوتِ بی پرت را ترک کردی نوشتی سنگرم را دوست دارممداد و دفترت را ترک کردی همان شب مانده…
بیشتر بخوانید » -
خاطرات شهدا
اگر مردم حلالمون نکنن چی؟ / شهید مصطفی چمران
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم موسسه جبل عامل در لبنان مخصوص پسر ها ومدینه الزهرا مخصوص دختر های یتیم شیعه بود، از چند ساله تا ۱۶ – ۱۷ ساله. مجتمعی بود فرهنگی که هم مدرسه بود…
بیشتر بخوانید » -
خاطرات شهدا
اسراف در بیان شهید احمد کشوری
شهید احمد کشوری صبحانهای كه به خلبانها میدادم، كره، مربا و پنیر بود. یك روز شهید كشوری مرا صدا زد گفت: فلانی! گفتم: بله. گفت: شما در یك منطقهی جنگی در مهمانسرا كار میكنید. پس…
بیشتر بخوانید »